توی یه جای پر از خشونت که میتونیم کشورمون بنامیمش
یه مرد سردرگم هست که حدس میزنم خودمم
خورشید توی آسمونه
اما طوفان بنظر میاد هرگز نمیخواد تموم بشه
جای غمگینی هست اما ما اونو خونه می نامیم
و تاریک ترین افکار , اره حدس میزنم متعلق به من هستن
ثروت در بانک وجود داره
اما هیچ چیزی برای نشون دادن در درون وجود ندارد
الان هوا اَبریه...(کنایه از اوضاع نابسامان)
توی یه جای خاص که من زندگیم می ناممش
پدر سنگدل بود و زنشو از دست داد
اما من هیچ کدومشون رو نمیبینم چون من اونطرف خیابون زندگی میکنم (جدا از اون ها زندگی میکنم)
پدیده زیباییه وقتی بارون شروع به باریدن میکنه
و مردی که فقط برای غرق کردن درد مینوشه (از بین بردن درد)
و من نمیتونم دست بردارم از رویاپردازی اینکه چیز دیگه ای وجود داره
الان هوا اَبریه...(کنایه از اوضاع نابسامان)
ما یه نسل بگا رفته ایم
الان هوا اَبریه
ما باید از اینجا بریم بیرون
الان هوا اَبریه
ما یه نسل بگا رفته ایم
الان هوا اَبریه
ما یه نسل بگا رفته ایم
الان هوا اَبریه