ديدمت كه با يك چهره غمگين تنها ايستاده اي
پشت تلفن او را صدا ميزني
به نظر ميرسه كه تو را بدون هيچ نشاني ترك كرده
اشك از چشمات پايين ميايد
او در خفا زندگي ميكنه
خيلي وقت است كه تو حس بدي داري
نگراني از اينكه درست است يا اشتباه
چرا تو او را ميخواهي !؟
تو چرا اون رو ميخوايش !؟
حالا روزاي زيادي سپري شده
و تو هنوز اونجا نشستي و گريه ميكني
احساس بدي نسبت به خودت داري
خاطرات او هميشه پابرجا ميماند
تو غرق در عشق او هستي*
و اين همون چيزيه كه وادارت كرد
مدت زيادي احساس بدي داشته باشي
و اكنون درشگفتي كه اين درست بوده يا اشتباه
چرا او رو ميخواي !!؟ *٤
تو يه راهي پيدا كردي براي اينكه همه شو دور بريزي
اما ميتوني شرط ببندي و مطمئن باشي كه حرفي واسه گفتن داري
چرا او را ميخواهي *٤