Encore un soir [Persian translation]

يك عكس با يك تاريخ

باورم نمي شه

انگار همين ديروز بود، حافظم داره بهم دروغ مي گه

همينطور صورت بچه ها و صورت خودم توي اين آينه

اينا شكايت نيست ، چيزي براي نگراني وجود نداره

زندگي خيلي منو لوس كرده

كه به سختي دارم خودمو عادت ميدم

خدايا ، من سهم خودمو از زندگي گرفتم

و خيلي جاها بيشتر از سهمم

اما وقتي خيلي خوب و خيلي نيرومند زندگي مي كنيم ، زمان رو كه داره مي گذره فراموش مي كنيم

مثل اينكه تو فضاهاي لايتناهی جهت شمال رو گم كني

همين كه مياي عادت كني ، وقت رها كردن و رفتن مي رسه

كاشكي مي شد مي تونستم

يك شب ديگه ، يك ساعت ديگه

يك اشك ديگه از سر خوشبختي

يك موهبت همچون يك شاخه گل

يك نفس ، يك خطا

يك كم ديگه از ما و هيچ چيز ديگه

تا يكبار ديگه همه حرفها رو بگيم

ياسكوت كنيم

، فقط يك مكث

يك بار ديگه ، حتي اگه ديره

من تا حالا هيچ چيزي ازت نخواستم ، اينم كار ناممكني نيست

يالا ، توي ابديت ، اين اصلا به چشم هم نمياد

بين خودمون مي مونه ، فقط يه مكث كوچيك

انقدر آدمايي هستند كه زمان رو مي كشند

خيلي ها زمان و از دست ميدن يا تلف مي كنن

خيلي ها براي خودشون روياهاي دروغين

از لحظات باشكوه مي سازن

من حاضرم جامو توي بهشت بدم

اگه حتي همه منو روي زمين فراموش كنن

براي يك ديروز ديگه

يك شب ديگه ، يك ساعت ديگه

يك اشك ديگه از سر خوشبختي

يك موهبت همچون يك شاخه گل

يك نفس ، يك خطا

يك كم ديگه از ما و هيچ چيز ديگه،

تايكبار ديگه همه حرفها رو بگيم

يا سكوت كنيم

فقط يك مكث

فقط يك بار

ديگه

با اينكه مي دونم ديره

اين خواسته بزرگي نيست ، فقط يك مكث كوچيكه

كه در اون زمان و ساعت ها به خواب ميرن

به اندازه يك نوازش كردن

فقط به اندازه يك بوسيدن

يك بوسيدن

يك شب ديگه ، يك ساعت ديگه

يه كمي ديگه از ما و هيچ چيز ديگه

يك شب

يك شب ديگه

يك ساعت ديگه

يك كم ديگه از ما

و هيچ چيز ديگه

يك شب