D'amour ou d'amitié [Persian translation]

اون به من فکر می کنه میبینمش حسش می کنم می دونم

لبخندش بهم دروغ نمیگه وقتی میاد دنبالم

اون واقعا دوست داره با من راجع به چیزایی که دیده صحبت کنه

از زندگیش و از تمام پروژه هاش

من هنوز فکر می کنم اون تنهاست و دخترای دیگه رو هم می بینه

نه می دونم اونا ازش چی میخوان نه چیزایی که اون میگه

نمی دونم تو زندگیش چه جایگاهی دارم

هرچند که امروز از بقیه واسش مهمتر باشم

اون بهم خیلی نزدیکه اما نمی دونم چجوری دوسش داشته باشم

اون تنهایی کسیه که می تونه تصمیم بگیره راجع به عشق بگه یا از دوستی

من خودم دوستش دارم و می تونم زندگیمُ تقدیمش کنم

حتی اگه اون زندگی منُ نخواد

من رویای آغوششُ دارم البته نمی دونم چجوری دوسش داشته باشم

به نظر میاد بین قصه ی عشق و دوست داشتن مرددِ

و من مثل یه جزیره وسط اقیانوسم

بقیه می تونن بگن قلبم خیلی بزرگه

هیچی ندارم بهش بگم اون خوب میدونه که همه چی بهش میدم

فقط می تونم لبخند بزنم و منتطرش باشم و بخوام که ببره

اما شبها خیلی غمگینِ وقتایی که به نظرم خیلی طولانین

و هنوز یاد نگرفتم چطوری اونُ پشت سر بذارم

اون بهم خیلی نزدیکه اما نمی دونم چجوری دوسش داشته باشم

اون تنهایی کسیه که می تونه تصمیم بگیره راجع به عشق بگه یا از دوستی

من خودم دوستش دارم و می تونم زندگیمُ تقدیمش کنم

حتی اگه اون زندگی منُ نخواد