Beyaz Mendil [Persian translation]

یه دستمال سفید گذاشتی و رفتی

گفتی بر میگردی قول دادی یار من

برف بارید قدم زدم و ایستادم

یکم سردم شد و از کوه ها پرسیدم

تابستون اومد و باز هم من انتظار کشیدم

محض رضای خدا پیش من برگرد ای یار

دلم آتش گرفته

جگرم میسوزه

عشقم هنوز عشقت پابرجاست و آتیشم میزنه

دلم آتش گرفته

جگرم میسوزه

بدون تو نمیشه ، نمیشه خوشگل من

یه باد صبح گاهی به صورتم خورد

فکر کردم لمسش میکنم و از خواب بیدار شدم

درونم لرزید و دنبالت گشتم

انگار صداتو از دور شنیدم

همش دستمال سفیدت رو بو کردم

بیا ای یار، محض رضای خدا

دلم آتش گرفته

جگرم میسوزه

عشقم هنوز عشقت پابرجاست و آتیشم میزنه

دلم آتش گرفته

جگرم میسوزه

بدون تو نمیشه ، نمیشه خوشگل من