No me enseñaste [Persian translation]

صدا زدن مهم نیست چون الان من اینجام

بین چهار دیوار اتاقم

و این مهمه که حداقل بهت بگم

که نبودت رنج آوره و تو نمی دونی چقدر

بیا و خودتو نشون بده و با من صحبت کن(ارتباط برقرار کنیم)

وهر ساعت ضربه ی نابودیه

در کنار تو نبودن خسته کننده است

بیا که روحم نمیخواد بزاره که بری

زندگی سریع میگذره(لحظه ها آمد و شد دارن) اینجا همه چیز خاکستریه

در اطرافم همه چیز ترس و نا امیدیه

بیا چون من تصور نکرده ام تنها بودن رو

و این راحت(یا آسون) نیست زمانی که تو رو شکست میدند

نمیدونم چیکار کنم و اینجا چیزی نیست

به من یاد ندادی بودن بدون تو رو

و به این قلب چی بگم

اگه تو رفته ای و همه چیز رو از دست دادم

از کجا شروع کنم، اگه همه چیز تموم شده؟

به من یاد ندادی چجوری بدون تو بودن رو

چجوری فراموشت کنم درحالی که هیچوقت یاد نگرفتم؟

صدا کن و به من برگردون همه چیز که روز های قبل بودم

این دیوانگی دیدنت داره وسواس میشه

زمانی که این روزای غمگین به من حمله می کنند

زندگی من، همیشه یادمه، دوست دارم

بیا چون زمان می گذره بدنم تو رو گم میکنه

و احساساتم

خارج از کنترل اند

در کنار تو نبودن خیلی خسته کننده است

بیا چون من تصور نکرده ام تنها بودن رو

نمیدونم چیکار کنم و اینجا چیزی نیست

به من یاد ندادی چجوری بدون تو بودن رو

اگه تو رفته ای و همه چیرو از دست دادم

چجوری فراموشت کنم درحالی که هیچوقت یاد نگرفتم؟

به من یاد ندادی بدون تو چجوری عشق بورزم