Somewhere I Belong [Persian translation]

وقتی شروع شد

چیزی برای گفتن نداشتم

و توی پوچی درونم گم شدم

من گیج شده بودم

من رهاش کردم تا بفهمم

من تنها کسی نیستم که چنین فکرهایی تو سرشه

درون من

وقتی اون جای خالی که کلمه ها فاشش کردند

تنها چیزیه که باقی مونده تا درک کنم

چیزی برای باختن وجود نداره

محکم بچسب,عمیق و پوچ و تنها

همه اش تقصیر منه,همه اش تقصیر منه

قسمت همخوانی

میخوام بهبود پیدا کنم,میخوام حس کنم

چیزی رو که همیشه به نظرم غیر واقعی بود

میخوام از دردی که خیلی وقته حس میکنم رها بشم

درد رو از یاد ببر تا وقتی که ترکت کنه

میخوام بهبود پیدا کنم,میخوام حس کنم

انگار به یه چیز واقعی نزدیک شده ام

میخوام چیزی رو پیدا کنم که همیشه دنبالش بودم

جایی که بهش تعلق دارم

چیزی برای گفتن ندارم

باورم نمیشه که با صورت زمین نخوردم

من گیج شده بودم

همه جا مشغول جستجو ام فقط برای اینکه بدونم که این,اونجوری نیست که من تصور میکردم

پس من چی هستم؟

به جز منفی بودن چی دارم؟

چون نمیتونم طرز نگاه بقیه به خودم رو

توجیه کنم

چیزی برای باختن وجود نداره

چیزی برای بردن وجود نداره,عمیق و پوچ و تنها

همه اش تقصیر منه,همه اش تقصیر منه

قسمت همخوانی

نمیتونم خودم رو بشناسم,تا وقتیکه خودم انجامش بدم

نمیتونم چیز دیگه ای رو حس کنم تا وقتیکه زخم هام بهبود پیدا کنند

نمیونم چیزی باشم,تا وقتیکه از مرز خودم تجاوز کنم

من این کارو میکنم,امروز خودم رو پیدا میکنم

قسمت همخوانی

میخوام بهبود پیدا کنم

میخوام حس کنم که انگار

جایی هستم که بهش تعلق دارم

میخوام بهبود پیدا کنم

میخوام حس کنم که انگار

جایی هستم که بهش تعلق دارم

جایی که بهش تعلق دارم