Ainsi bas la vida [Persian translation]

یه شب غمگین بود

مثل هزاران شب غمیگن دیگه

وقتی اون مرد به دیدنم اومد برای صحبت کردن

و اگرچه که دیر بود

وبقیه منتظر من بودند برای شام

من میدونستم که منتظر او میشوم

و لبخند زدنش رو نگاه میکردم

چشماشو میدیدم که بهم میگفتن

غرق در یک حسرت

کنارم بمون

قلبشو میتونستم احساس کنم

که صد بار در ساعت می تپید (قلبش تند تند میتپید )

و اتفاقا منم ترسیده بودم

وقتی اون ها رو می شنیدم که بهم میگفت ...

اما چه چیزی تو رو آزار میده

تو بهش فکر میکنی

این مرد اینجا رو به راه نیست او درهم شکسسته است

بدو بیا احمق نباش

خواهش میکنم دست نگه دار

مطمئنم که اون واقعا خود واقعی خودشو نشون نمیده

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

تو ای حومه نشین قشنگم

اندوهگین نباش

دیگر هرگز جدا نخواهیم شد

اعتراف کن که خارق العاده است

مدعی باشی که توانایی عاشق یک غریبه شدن و خود را حیران و سردر گم کردن رو داری

اما من لبخند زدنش را نگاه میکردم

چشماشو میدیدم که بهم میگفتند که او دوستم خواهد داشت تا زمان مرگ، که او بی حدواندازه دوستم خواهد داشت

قلبمو میتونستم احساس کنم که تند تند میزند و دیگر هراسی نخواهم داشت آن هنگام که به من تو به من میگویی

چه چیزی تو رو آزار میده

تو بهش فکر میکنی

این مرد اینجا رو به راه نیست او درهم شکسسته است

بدو بیا احمق نباش

خواهش میکنم دست نگه دار

مطمئنم که اون واقعا خود واقعی خودشو نشون نمیده

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

چه چیزی تو رو آزار میده

تو بهش فکر میکنی

این مرد اینجا رو به راه نیست او درهم شکسسته است

بدو بیا احمق نباش

خواهش میکنم دست نگه دار

مطمئنم که اون واقعا خود واقعی خودشو نشون نمیده

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

زندگی این چنین پست است

این چنین است....