جایی که عشقت هست قلبت را بگذار
این لحظات را به خوبی پاس بدار
جایی که رویاهایت است امیدت را بگذار
می دانی آنها تو را شکست نخواهند داد
هنگامی که خورشید در صبح طلوع می کند
بر خواهی خواست و او را خمیازه کشان می بینی
هنگامی که باد سرد و تند می وزد
او با تو خواهد بود تا هنگامی که تو پیر شوی
جایی که عشقت هست قلبت را بگذار
آه،چه می کنی اگر رویاهایت واقعیت یابند؟
خانه ای عاشقانه با کرکره های سبز اطلسی خواهم ساخت
آن عاشقانه می شود
عاشقانه ترین خانه در جهان
و با تو ترانه ای عاشقانه در ذهنم خواهم خواند
و تو در چشمان من
عاشقانه ترین ترانه در دنیا
آن را روی دیوار خواهم نوشت
فقط برای تو،فقط برای تو
و تو را در آغوشم خواهم گرفت برای آرامش روزهایم
هنگامی که غمگینی و احساس کمبود می کنی
در خودت هستی و راه به جایی نداری
باور کن که او رفته
گیتارت را بزن و ترانه ای برای او بنویس
کلماتی را بنویس درباره ی چگونه گریه کردنت هنگامی که گریان بیدار می شدی
چرا که فکر می کردی او مرده
و تو نفسهایش را می شنیدی
در میان دردت او را به آغوش کشیدی و دوباره گریه کردی
جایی که عشقت هست قلبت را بگذار
آه،چه می کنی اگر رویاهایت واقعیت یابند؟
و درون خانه ی عاشقانه ام با کرکره های سبز اطلسی
کودکانی هستند
عاشقانه ترین کودکان در جهان
و هرگاه آسمان ها خاکستری باشند
ما خوشحال خواهیم بود،برای عشقی که داریم
عاشقانه ترین عشق در دنیا
آن را در باد خواهم نوشت
فقط برای تو،فقط برای تو
و تو را در آغوشم خواهم گرفت برای آرامش روزهایم