خودتو تصویر کن تکیه زده به نردههای بندرگاهی،
آخرین سیگارتو دور میاندازی
انگشتت رو تصویر کن که زنگ در رو فشار میده
و پادری رو با پرچم دزدای دریایی!
خودتو تصویر کن توُ خیابانهای «لاریدو»
«کازبا» رو تصویر کن و «ژاپن» رو
کودکت رو تصویر کن که دستش رو ماشه است
و دست و پاهای مصنوعی رو تو افغانستان
دادگاهی رو تصویر کن که قانون نداره
جندهخونهای رو تصویر کن که خانوم نداره
توالتی رو تصویر کن که سیفون نداره
و رهبری رو تصویر کن که از مخ تعطیله!
... از مخ تعطیله!
... از مخ تعطیله!
... از مخ تعطیله!
منو فالو کن که از خودم تو کنسرت، فیلم میگیرم
با گوشیم از ردیف جلوی جلو!
ملکهی زیبایی دنیا رو فالو کن که داره حموم آفتاب میگیره
کاش اینجا بودی، تو خلیج «گوانتانامو»!
صندلی یک هواپیمای شخصی رو تصویر کن
و پاهات رو که میخ شدن به کف؛
خدمهی پرواز رو تصویر کن که رسماً خل و چلاند!
نه دری، نه پنجرهای...
خیره به صفحهی مانیتوری در ایالت «نوادا»؛
مزخرفاتی مثل «رویاهات رو دنبال کن»
روز به روز داره سختتر میشه
اون زن رو تصویر کن که داره واسه جشن عروسی کادو میپیچه
و تصویرش کن وقتی داره آب، جوش میاره واسه چایی
بچهها رو تصویر کن که میرن صندلیِ عقب بشینن
و منو تصویر کن که سویچ رو میچرخونم
آههه... تصویر کن!
سگی رو تصویر کن عقبِ ماشین
درختی رو اون سرِ جاده
و دستهای منو که هی سردتر و سردتر میشن...
دنبالم بیا تا جایی کنار رودخونه
کلیههام فروشی! کبدم فروشی!
این همه هرزهگردی، این همه گدایی...
هیچی مثل این همه حرص و طمع نیست.