باورم کن.من خیلی تلاش کردم که فراموشت کنم
مثل اون روزی که ما همدیگرو بغل کردیم و من قول دادم
تو نمی خواستی که آخرین بوسه رو به من بدی
گفتی که "میدونم کجا برم
امروز صبح خیلی زود بیدار شدم
دسری که تو دوست داشتی رو درست کردم
درحالیکه که داشتم اونا رو تنهایی می خوردم
بی صدا گریه می کردم
بیدارشدم و چای دم کردم
تلویزیون را روشن کردم وفیلم نگاه کردم
زمان نمی گذشت
همه ی خونه رو تمیز کردم
از خودم خسته شدم
آیا من احمق یا چیز دیگه ای ام؟
من چه مشکلی دارم ؟
چرا نمی تونم از دست تو خلاص بشم؟
روزها اینجا دور از تو نمیگذرند
بطری های خالی هرروز توی آشپزخانه جمع می شوند
من شروع کردم که از آرایش بیزار باشم و همه ی آینه هامو دور
انداختم
بدون توقف خوردم و چندکیلو اضافه کردم
منو ببخش عشق من
نمی تونم فراموشت کنم
هیچ قدرتی برای بیدارشدن ندارم
نمی تونم روزها رو بدون تو دوست داشته باشم