FourFiveSeconds [Persian translation]

فكر ميكنم ديگه بستمه

ممكنه يكم مست بشم

ميگم چى تو سرمه

ممكنه يه مدت كوتاه انجامش بدم

چون تمام مهربونيم

صرف ضعفام شده

حالا چهار،پنج ثانيست وحشى شدم

و ما پنج روز ديگه تا جمعه داريم

من فقط دارم تلاش ميكنم تا صبح دوشنبه برش گردونم خونه

قسم ميخورم كه آرزو ميكنم يكى بهم بگه

اووه،اين همه چيزيه كه ميخوام

خوشبينانه بيدار شدم

خورشيد داره ميتابه،من مثبتم

بعد شنيدم داشتى چرت و پرت ميگفتى

نگهم دار،دارم اُسكُل ميشم

آره،چهار،پنج ثانيست وحشى شدم

و سه روز داريم به جمعه

من دارم تلاش ميكنم تا صبح دوشنبه برگردونمش خونه

قسم ميخورم ،آرزو ميكنم يكى بهم بگه

اووه،اين همه چيزيه كه ميخوام

و ميدونم تو امشب بيدارى

فكر ميكنى كه من چقدر ميتونم خودخواه باشم؟

ولى تو حدود هزار بار گفتى فكر ميكنى من كجا بودم

حالا من ميدونم تو امشب بيدارى

فكر ميكنى من چقدر ميتونم بى پروا باشم

ولى من نميتونم عذرخواهى كنم

اميدوارم كه بتونى درك منى

اگر امشب به زندان برم

قسم ميخورم جريمه من رو پرداخت ميكنى

ببين ميخوان غرور منو بخرن

ولى اونكه براى فروش نيست

ببين تمام مهربونيم

شده صرف ضعفام