درون من به خاکستر تبدیل شد,خیلی آهسته
و با نابودی من به همراه باد رفت,خیلی سرد و بی روح
وزش تاریک باد اون خاکسترها رو از معرض دید دور کرد
و اون شب,تاریکی رو حتی به روز هم کشوند
ابرهای بالای سرم نزدیک میشند
خیلی ناراضی به نظر میرسند
اما باد بی رحم همینطور وزید و وزید
من قبلا از خودم محافظت میکردم,اما دیگه نه
چون راه من یه جورایی مقصد رو گم کرده
وزش تاریک باد تو رو از معرض دید دور کرد
و اون شب,تاریکی رو حتی به روز هم کشوند
ابرهای بالای سرم نزدیک میشند
خیلی ناراضی به نظر میرسند
و زمین زیر پام سرد شد
وقتی که ابرها تو رو روی زمین گذاشتند
اما باد بی رحم همینطور وزید و وزید
و حالا تورفتی,من اشتباه میکردم
هیچوقت نفهمیدم که تنهایی چه حسی داره
توی یه روز ولنتاین,توی یه روز ولنتاین
توی یه روز ولنتاین,توی یه روز ولنتاین
توی یه روز ولنتاین,توی یه روز ولنتاین
(من قبلا از خودم محافظت میکردم,اما دیگه نه)
توی یه روز ولنتاین,توی یه روز ولنتاین
(چون عقل من یه جورایی مقصد رو گم کرده)
توی یه روز ولنتاین,توی یه روز ولنتاین
(من قبلا از خودم محافظت میکردم,اما دیگه نه)
توی یه روز ولنتاین,توی یه روز ولنتاین
(چون عقل من یه جورایی مقصد رو گم کرده)