شبها و روزها را بدون خواب گذرانده ام
برای رسیدن به آنجا...//برای رسیدن به تو و عشق تو
در زیر باران احساس گرما کرده ام و در آفتاب احساس سرما
برای رسیدن به آنجا...
با ترس هایم صحبت کردم و سکوت کردم
ساعت هایی ساختم و تعطیلاتم...دوران مجردی ام را فروختم... فدا کردم
برای رسیدن به آنجا ،
برای رسیدن به آنجا
بارها و بارها گریه کردم ،آنقدرکه دیگر اشکی برای ریختن نداشتم
برای رسیدن به آنجا
هزار بار زمین خوردم بدون دست گرفتن ... بی آنکه تسلیم شوم
برای رسیدن به آنجا
زندگی من بیش از آنچه برای نقش من "نوشته شده بود" به هم ریخت
تمام داستانهای عاشقانه ام را به پایان رساندم
برای رسیدن به آنجا
برای رسیدن به آنجا
من خیلی به همه چیز شک کردم
در خودم ، در خدا و در تو
رویاهای کودکی ام را پشت سر گذاشتم
امروز ، قلب من در شرایط اضطراری قرار دارد
برای رسیدن به آنجا
فکر کنم اگر با تو قرار ملاقات داشته باشم
بی هیچ پشیمانی خواهد بود
برای رسیدن به آنجا
دوباره شروع می کنم
یاد گرفتم فقط در درونم فریاد بزنم
برای رسیدن به آنجا
تا سوی انگشت من به تو نباشد و انگشت اتهام را نشانه نگیرم ...
برای رسیدن به آنجا
من به دور دنیا سفر کردم اما چیزی ندیدم
نبودت آنقدر عمیق بود که آینه ام را آلوده کرد "من به اطرافم نگاه کردم"
برای رسیدن به آنجا
برای رسیدن به آنجا
من خیلی به همه چیز شک کردم
در خودم ، در خدا و در تو
رویاهای کودکی ام را پشت سر گذاشتم
امروز ، قلب من در شرایط بحرانی قرار دارد
برای رسیدن به آنجا
فکر کنم اگر با تو قرار ملاقات داشته باشم
بی هیچ پشیمانی خواهد بود
برای رسیدن به آنجا
دوباره آغاز می کنم
برای رسیدن به آنجا
احتمالاً فراموش کرده ام که دو بلیط بخرم
یا باید بگم منتظرم باش
برای رفتن به جایی ،
من فقط شروع داستان ها
را به خاطر دارم
برای رسیدن به آنجا
فکر کنم اگر با تو قرار ملاقات داشته باشم
بی هیچ پشیمانی
دوباره شروع می کنم
برای رسیدن به آنجا