Historia de un amor [Persian translation]

دیگراکنون مدتی ، در برم تو نیستی ، ای دلبرم

ریشه افزوده ست دلتنگی فقط ، درهمه جان و سرم

وای اگر دیگر نبینم روی تو

چیست نیرویی که با خود می برد ، این دل دیوانه ام را سوی تو

تا که رنجم بیش افزون تر کند

تو هماره بوده ای ، تنها ، دلیل بودنم

بود یک شوق ، یک دلبستگی ، از برای من پرستیدن تو را

در میان بوسه هایت یافتم

حرم عشقی را، که بخشیدی مرا

عشق را ، احساس را

این حکایت ، داستانیست از یک عشق پاک

نیست همتایی به مانندش دگر

تا که باعث شد که تا دریافتم

هرچه خوبی و زشتی بود را

زندگی ام را تو بخشیدیش نور

بعد از آن در ظلمتی انداختیش

آه ، از این زندگی ، این تیرگی

من بدون عشق تو ، هرگز نخواهم زندگی

دیگراکنون مدتی ، در برم تو نیستی ، ای دلبرم

ریشه افزوده ست دلتنگی فقط ، درهمه جان و سرم

وای اگر دیگر نبینم روی تو

چیست نیرویی که با خود می برد ، این دل دیوانه ام را سوی تو

تا که رنجم بیش افزون تر کند

این حکایت ، داستانیست از یک عشق پاک

نیست همتایی به مانندش دگر

تا که باعث شد که تا دریافتم

هرچه خوبی و زشتی بود را

زندگی ام را تو بخشیدیش نور

بعد از آن در ظلمتی انداختیش

آه ، از این زندگی ، این تیرگی

من بدون عشق تو ، هرگز نخواهم زندگی

دیگراکنون مدتی ، در برم تو نیستی ، ای دلبرم

ریشه افزوده ست دلتنگی فقط ، درهمه جان و سرم

وای اگر دیگر نبینم روی تو

چیست نیرویی که با خود می برد ، این دل دیوانه ام را سوی تو

تا که رنجم بیش افزون تر کند