می دونم که می دونی که می دونم که می دونی
چیزی رو که هردومون داریم بهش فکر می کنیم
می دونم که می دونی که می دونم که می دونی
تن هامون چی می خونن از هم (می فهمیم هم رو(
به جایی رسیده که دیگه نمیشه کتمان کرد
به جایی رسیده که دیگه نمیشه امتحان کرد
من می تونم فکرت رو بخونم، فوق العاده س
هر فکری کنی
هر فکری کنی
هر فکری کنی
خب ما می تونیم از واژگان استفاده کنیم
تا هر چیزی رو حس می کنیم بیان کنیم
یا مثلا می تونیم از دیکشنری استفاده کنیم
برای توصیف احساسی که فکر می کنیم واقعیه
ولی نیازی به این کارها دیگه نیست
نیازی به کلمات نیست
نیازی به کلمات نیست
نیست...
من چیزی رو که می بینی می بینم
انگار خودم رو می بینم
چون ما همیشه چشم تو چشم می شیم
لب ها مون به هم قفل می شن
زبون هامون به هم می چسبن
تا جایی (به هم می چسبیم) که دیگه عضله های دنده مون از کار میفته!
به جایی رسیده که دیگه نمیشه کتمان کرد
به جایی رسیده که دیگه نمیشه امتحان کرد
من می تونم فکرت رو بخونم، فوق العاده س
هر فکری کنی
هر فکری کنی
هر فکری کنی
خب ما می تونیم از واژگان استفاده کنیم
تا هر چیزی رو حس می کنیم بیان کنیم
یا مثلا می تونیم از دیکشنری استفاده کنیم
برای توصیف احساسی که فکر می کنیم واقعیه
ولی نیازی به این کارها دیگه نیست
نیازی به کلمات نیست
نیازی به کلمات نیست
نیست...
کاملا واضحه
نیازی به هیچ توضیحی نیست
خب ما می تونیم از واژگان استفاده کنیم
تا هر چیزی رو حس می کنیم بیان کنیم
یا مثلا می تونیم از دیکشنری استفاده کنیم
برای توصیف احساسی که فکر می کنیم واقعیه
ولی نیازی به این کارها دیگه نیست
نیازی به کلمات نیست
نیازی به کلمات نیست
نیست...