Vivo por ella [Vivo per lei] [Persian translation]

بی آنکه بدانم به خاطر او زندگی می کنم

بی آنکه بدانم که آیا من او را یافتم یا او مرا یافت

دیگر یادم نیست چگونه بود

اما سرانجام مرا تسخیر کرده است

من برای او زندگی می کنم که به من می دهد

تمام قدرت حقیقی مرا

به خاطر او زندگی می کنم و هرگز ازاین بابت افسوسی نیست

من هم برای او زندگی می کنم

اینقدر حسودم نکن

او در میان همه بهترينه

شیرین و داغ همانند بوسه

او همیشه کنارمه

تا تنهایی ام را خاموش کنم

بیش از خودم ، برای او

نیززندگی می کنم

بسان موزه است که مرا دعوت می کند

تا او را به آرامی لمس کنم

روی پیانوی من گاهی غمگین است

مرگ وجود ندارد

اگر او اینجاست

من برای او زندگی می کنم که به من میبخشد

تمام عشق و عاطفه را

گاهی اوقات واقعا ضربه می زند

اما ضربه ای ست که صدمه ای نمی زند

من برای او زندگی می کنم که به من می دهد

قدرت ، شجاعت و حقیقت وجودم را

برایم تا کمی زنده بمانم

وقتی نباشد چقدر دلگیرم

من به خاطر او در یک هتل زندگی می کنم

چگونه قدرتمند و بلند می درخشد

من به خاطر او زندگی میکنم در زیر پوست تنش

اگر در گلوی من آواز بخواند

سیاه ترین غمهای من میگریزد

من برای او زندگی می کنم و هیچ کس دیگری

نمی تواند درون من زندگی کند بسان او

او به من زندگی می بخشد، و من او را زندگی میکنم

اگر کنارم باشد

اگر کنارم باشد

از حصارجعبه ای یا ورای دیواری

من برای او تا حد ممکن زندگی می کنم

در تاریک ترین خلسه

من به خاطر او زندگی می کنم، تماما

هر روز یک فتحی جدید است

قهرمان داستان او است

من برای او زندگی می کنم ...زیرا او می رود

همیشه به من راه عبور را نشان میدهد

چون موسیقی اینگونه است

مامن و صادق برای زندگی ...

من برای او زندگی می کنم که به من می دهد

شب های عشق و آزادی را

اگر زندگی دیگری باشد

باز نیز به خاطر او زندگی می کنم

نامش ملودی ست

من هم زندگی می کنم

من به خاطراو زندگی می کنم ، باور کن

به خاطراو نیز

به خاطر او زنده ام و زندگی می کنم

زندگی می کنم

به خاطرش