آتشی در قلب من زبانه می کشد ، وصل کجاست ؟
کجاست کلمه ای مهر آگین ؟، مرهم دردم کجاست ؟
نفس سرد زمستان بیداد می کند ، مرتع سبز بهاری کجاست ؟
آن سیه ابروی با چشمانی سیاه کجاست ؟
آنچه از عشق برای من خوانده شد ، فریبی بیش نبود
یا آن خوبرو همه را از یاد برده است ؟
آن سرو قد و مجنون صفت
آن سیه ابرو با چشمان سیاه کجاست ...
آن " بت گونه " که مرا میسوزاند و مرا مشتعل می کند
آن زیبا رو ی سیه ابروی ، سیاه چشم کجاست ؟
تیر مزگان تو مرا خواهد کشت
من این " تیر را به جان می پذیرم اگر او فط به من نیم نگاهی بیندارد .
من آرزومندم آن نجوایی باشم که آهنگ " تو را دوست دارم " را ساز می کند و
تو محبوب یگانه منی
" یگانه ای" که یافته ام ، که به او رسیده ام ، که ماه شبهای تار منست .
محبوی من مباد قلب من از این آتش یسوزد و خاکستر شود ، آخر تو نیز در قلب منی !!!
آن " بت گونه " که مرا میسوزاند و مرا مشتعل می کند
آن زیبا رو ی سیه ابروی ، سیاه چشم کجاست ؟