هرگز در گذشته چنین احساسی نداشتم
تلاش می کنم تا آن را متوقف کنم اما حتی بیشتر احساسش می کنم
قطره های عرق از ستون فقراتم پایین میریزد و زانوهایم ناتوانند
نمی توانم تکان بخورم، نمی توانم سخن بگویم
اما بعد تو آمدی و آن را دوباره نگه داشتم
تلاش کردم در میان
پنجاه هزار صدا که در باران می خوانند ادامه دهم
هیچ کاری نیست که نتوانم آن را انجام دهم
زیرا اگر از من بخواهی کوه ها را برایت جابه جا می کنم
هفت دریا را شنا خواهم کرد
تنها کسی خواهم بود که مشعلت را نگه می دارد
هر کاری را که از من بخواهی انجام خواهم داد
زیرا اگر از من بخواهی کوه ها را برایت جابه جا می کنم
هفت دریا را شنا خواهم کرد
آن کسی خواهم بود که مشعلت را نگه می دارد
هر کاری را که از من بخواهی انجام خواهم داد
نمی دانستم چقدر می توانم افتخار کنم تا فقط زیر باران بایستم
این سه کلمه برای من همه چیز هستند و دوباره و دوباره آن را خواهم خواند
زیرا اگر از من بخواهی کوه ها را برایت جابه جا می کنم
هفت دریا را شنا خواهم کرد
آن کسی خواهم بود که مشعلت را نگه می دارد
هر کاری را که از من بخواهی انجام خواهم داد
زیرا اگر از من بخواهی کوه ها را برایت جابه جا می کنم
هفت دریا را شنا خواهم کرد
تنها کسی خواهم بود که مشعلت را نگه می دارد
هر کاری را که از من بخواهی انجام خواهم داد
رنگ آبی و سفید پرچم می درخشد و در باد برای من
تکان می خورد. با دستم روی قلبم، صادقانه ترین حقیقت: هیچ جای دیگری نیست که بخواهم باشم
زیرا اگر از من بخواهی کوه ها را برایت جابه جا می کنم
هفت دریا را شنا خواهم کرد
تنها کسی خواهم بود که مشعلت را نگه می دارد
هر کاری را که از من بخواهی انجام خواهم داد
زیرا اگر از من بخواهی کوه ها را برایت جابه جا می کنم
هفت دریا را شنا خواهم کرد
تنها کسی خواهم بود که مشعلت را نگه می دارد
هر کاری را که از من بخواهی انجام خواهم داد