current location : Lyricf.com
/
Songs
/
Master Song [Persian translation]
Master Song [Persian translation]
turnover time:2024-04-27 11:22:46
Master Song [Persian translation]

من گمان می‌کنم که صدای ترانه خواندن اربابت را شنیدی

وقتی من در بسترم مریض بودم

و فکر می‌کنم تمام چیزهایی که

من در قلبم مخفی کرده بودم را به تو گفته است.

اربابت تو را به سفر برد،

حداقل تو این طور به من گفته‌ای.

آیا حال برمی‌گردی تا

به زندانیت (من) شراب و نان بدهی؟

تو او را در یک معبد ملاقات کردی، که

در ورودی آن لباس‌هایت را می‌گیرند.

او یک فرد عادی بود که بر صندلی نشسته بود

و به تازگی از جنگ بازگشته بود.

و تو چهره‌ی خسته‌ی او را با دستانت پوشاندی

و او هسته‌ی سیبی به تو داد.

سپس ناگهان لبانت را لمس می‌کند،

بی‌توجه به تمام بوسه‌های آن لب‌ها بر من.

و او سگی را به تو هدیه داد تا،

با قلاده‌ای چرمی راهش ببری.

و او هیچ‌گاه از تو نخواست که

درباره‌ی جزئیات توضیح دهی؛ مثل این که

چه کسی گفتگو می‌کرد و چه کسی دعوا،

یا چه کسی تو را تا صندوق پستی همراهی می‌کرد!

حال عشقت رازی است در تمام محل،

و این هرگز تغییر نمی‌کند، حتا وقتی اربابت شکست بخورد.

و او تو را با هواپیمایی که بدون دخالتِ دستش می‌راند،

به گردش برد.

و تو از بالای قطرات باران سفر کردی

و این باعث وجد جمعیت شد.

سپس او در مسیری خالی چراغ‌ها را خاموش کرد

و میمونی فرشته صفت

آخرین بازمانده‌های درد را پاک کرد

با موسیقی که با باند‌های پلاستیکی می‌نواخت.

حال صدای ترانه خواندن اربابت را می‌شنوم،

و تو برای آمدن او زانو می‌زنی.

تن او چون ریسمانی طلایی است،

که تن تو از آن آویزان است.

تن او چون ریسمانی طلایی‌ست،

و تن من در حال بی‌حس شدن.

آه، تو صدای خواندن اربابت را می‌شنوی،

در حالی که پیراهنت از تنت جدا شده است.

آیا تو کنار این تخت زانو می‌زنی،

تختی که مدت‌ها پیش برقش انداختیم،

قبل از این که اربابت تصمیم بگیرد

تخت برفیِ من را درست کند؟

اکنون بند انگشتانت قرمزاَند (مضطربی) و نگاهی وحشی در چشم‌هایت داری

و با صدای بسیار آهسته حرف می‌زنی.

نمی‌توانم درست چیزی را که اربابت قبل از مجبور کردنِ تو گفت،

تشخیص دهم.

گمان می‌کنم تو برای بانویی که روزی در آسمان‌ها بوده است،

کم ارزش رفتار می‌کنی؛

من زمان زیادی کنار این پنجره دراز کشیده‌ام

تا به اتاقی خالی عادت کنم.

عشق تو مثل ذرات غباری در سرفه‌یِ یک پیرمرد است،

که پایش را با آهنگی خاص بر زمین می‌کوبد.

پاهای تو خسته‌اند و تو چیزِ زیادی می‌خواهی،

بیا بگوییم تو خیلی زود برگشتی.

من اربابت را بسیار دوست داشتم

و هر چه که می‌دانست، به او یاد داده بودم.

و او درگیر در اسرار زندگی خودش بود؛

مثل شخصی که مطمئن نیست چه چیزی درست است.

و من تو با ضمانت این که به او چیزی نو یاد می‌دهم،

پیش او فرستادم.

و به آموختم چطور برایِ من صبر می‌کنی

بدون توجه به هر چه او بگوید یا تو انجام دهی.

گمان می‌کنم صدای ترانه خواندنِ اربابت را شنیدی

وقتی من در بسترم مریض بودم

و فکر می‌کنم تمام چیز‌هایی که

من باید در قلبم مخفی می‌کردم را به تو گفته است.

اربابت تو را به سفر برد،

حداقل تو این طور به من گفته‌ای.

آیا حال برمی‌گردی تا

به زندانیت (من) شراب و نان بدهی؟

Comments
Welcome to Lyricf comments! Please keep conversations courteous and on-topic. To fosterproductive and respectful conversations, you may see comments from our Community Managers.
Sign up to post
Sort by
Show More Comments
Leonard Cohen
  • country:Canada
  • Languages:English, French, Hebrew
  • Genre:Folk, Poetry, Religious, Rock, Rock 'n' Roll, Singer-songwriter
  • Official site:http://www.leonardcohen.com/
  • Wiki:https://en.wikipedia.org/wiki/Leonard_Cohen
Leonard Cohen
Latest update
Copyright 2023-2024 - www.lyricf.com All Rights Reserved