I've Cried Enough [Persian translation]

همه قطرات اشکم یخ بسته اند

بعد از این سالهایی که غرق در این درد بودم

قلبم بالاخره تصمیم گرفته که

یه ذره تندتر بزنه

حالا بیداری رو حس میکنم

دیگه به عقب نگاه نمیکنم

به طرز مرموزی روی اون جنبه ی خوب روحم ایستاده ام

همه چیزی که به یاد میارم "لحظه" است

غصه داره محو میشه

دارم غرق در شور و اشتیاق میشم ولی

دوباره روی پاهام ایستاده ام

میخوام داستان رو دوباره بنویسم

نه حتی چیزی که احمقانه به نظر میومد

چطور تونستم تاسف بخورم به خاطر قوی تر بودن از چیزی که هستم

به اندازه کافی گریه کرده ام

در طول این زمان باارزشی که از دست دادم

یاد گرفتم که زندگی سخت میشه

وقتی که از عشق پشیمون باشی

به اندازه کافی گریه کرده ام

اونچه که دوباره روی صورتم ببینی

چیزی نیست جز قطرات بارون

به اندازه کافی گریه کرده ام

چرا تلاش کنم که انکارش کنم؟

اکثر رویاهام آشوب و به هم ریخته اند

ولی چیزی که منو نکشت در حقیقت بهم یاد داده که

زندگی یک بازی بزرگ شطرنجه

گرچه به آینده اعتقاد دارم

تمام گذشته رو در خاطرم نگه میدارم

حالا که در لحظه زندگی میکنم

به بقیه چیزا اهمیت نمیدم

به اندازه کافی گریه کرده ام

در طول این زمان باارزشی که از دست دادم

یاد گرفتم که زندگی سخت میشه

وقتی که از عشق پشیمون باشی

به اندازه کافی گریه کرده ام

اونچه که دوباره روی صورتم ببینی

چیزی نیست جز قطرات بارون

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

اونچه که دوباره روی صورتم ببینی

چیزی نیست جز قطرات بارون

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام

به اندازه کافی گریه کرده ام