من نباید یه بار دیگه به آتش عشق میسوختم
چشمام رو تو ، قلبم پیش تو
نباید اینجوری کور میشدم
و بعدش نباید به خودم لعنت میفرستادم و عصبانی میشدم
عشق در من و تو در دست مردم ، زندگی نمیگذره...
در چشمانم شب شد
نه دوستم داشت ، نه فراموش کرد ، اینطوری منو وسط راه گذاشت
گفته بود عشق آخرمی ، پایانم شد...
از این به بعد دیگه به اون برنمیگردم
البته که تو هم عاشق میشی ، شاید امروز،شاید فردا
زندگی ازت حساب خواهد خواست،آه هایم بی جواب نخواهد ماند
به سرعت دنبالت اومدم،خیلی خسته شدم ازت بی انصاف
یک بار دیگه باورت نمیکنم...
در چشمانم شب شد
نه دوستم داشت و نه فراموش کرد ، اینطوری وسط راه گذاشت
گفته بود عشق آخرمی ، پایانم شد...
از این به بعد دیگه به اون برنمیگردم