چقدر خوب است نقشه كشيدن، و رويابافي كردني كه
با هر عشق تازه اي مي آيد
عشقي كه ترا تسكين ميدهد، اغلب ممكن است نابودت كند
ترا تنها بگذارد با خانه هايي بر آب
آنگاه كه تنهايي، آسمان هاي پر ستاره براي چه كسي مهم است
آنگاه كه تنهايي، مهتاب جادويي خاموش مي گردد
در پايان سپيده دم، طلوعي نيست
آنگاه كه معشوقت رفته است
سايه هاي شبانه چه ساعات غريبي با خود مي آورند
چه ساعات غريبي، با پرسه زدن هاي خاطرات
همچون گل هايي رنگ پريده، زندگي نيز نمي تواند معايي داشته باشد
آنگاه كه معشوقت رفته است