Human [Persian translation]

ميتونم نفسم رو نگه دارم / تحمل کنم

ميتونم زبونم رو گاز بگيرم و حرف نزنم

ميتونم روزها بيدار بمونم

اگه اين چيزى هست كه تو ميخواى

ميتونم شماره يك تو باشم

ميتونم يه لبخند مصنوعى بزنم

ميتونم به زور بخندم

ميتونم برقصم و نقش بازى كنم

اگه اين اون چيزيه كه تو ميخواى

ميتونم همه ى وجودم رو بهت بدم

ميتونم اينكار رو كنم

ميتونم اينكار رو كنم

ميتونم اينكار رو كنم

اما منم فقط يه آدمم

و وقتی سقوط کنم ، اندامم خونی میشه

منم فقط يه انسانم

منم ميشكنم و داغون ميشم

حرفهات تو ذهنم ، مثل چاقو تو قلبم فرو ميره

تو منو به اوج رسوندى و بعد در هم شكستیم

آخه منم فقط يه انسانم

ميتونم روشن بشم

و مثل يه ماشين خوب باشم

ميتونم وزن همه ى دنيا رو تحمل كنم

اگه اين اون چيزيكه تو نياز دارى

ميتونم همه چيزت باشم

ميتونم كلى تحمل كنم

ميتونم كلى تحمل كنم

تا وقتى كه ديگه بسم باشه و طاقتم تموم بشه

اما منم فقط يه آدمم

و وقتی سقوط کنم ، اندامم خونی میشه

منم فقط يه انسانم

منم ميشكنم و داغون ميشم

حرفهات تو ذهنم ، مثل چاقو تو قلبم فرو ميره

تو منو به اوج رسوندى و بعد در هم شكستیم

آخه منم فقط يه انسانم

من فقط یه انسانم

من فقط یه انسانم

یک انسان کوچک

میتونم کلی تحمل کنم

تا وقتى كه ديگه بسم باشه و طاقتم تموم بشه

اما منم فقط يه آدمم

و وقتی سقوط کنم ، اندامم خونی میشه

منم فقط يه انسانم

منم ميشكنم و داغون ميشم

حرفهات تو ذهنم ، مثل چاقو تو قلبم فرو ميره

تو منو به اوج رسوندى و بعد در هم شكستیم

آخه منم فقط يه انسانم