صدات؛صورتت؛عطرت؛موهات
لمس دستات مرا میخواند
تو تصویر مادر فرزندان من هستی
و عطر نسیم سرزمین و هستی ام
میدانم از ورای دریای آبی
جایی که خورشید غروب میکند تو آفریده شدی
میدانم که تو عمر و سالهای جاری منی
جایی که گذشته ام در دریای چشمانت غرق شده
میگویم عاشقت هستم و قلبم میگسترد
؛دنیایم را بزرگ میکند و دوباره عظمت تو دنیارا نزدم؛ کوچک میکند
زندگی ام بر فراز شنزار ذوب شده است
در قصر آرزوهایی که بنا نشده
در آرزوی توام و امیددارم
رویایم گسترده شود و تحقق یابد
در آرزوی ساخت خانه ام در دستان توام
یک خونه ی کوچک حتی میتونه زیباترین باشه
در آرزوی خانه ای کوچکم
که عشق تو به من بس بزرگ است
و پنجره های دوستی نورانی است
و درهای سردرگمی شکسته است
ضربان قلبت تصویر قلبم را میکشد
زندگی ات زندگیم است و راه تو راه من است
در آرزوی صورت توام که حامی من است
در مقابل صورتهای کاذب